زبانحال امام باقر علیهالسلام قبل از شهادت
با چـشمهـای پُـر آب قحـطی آب دیـدم من دشت کربلا را همچون سراب دیدم مانند یک کـبـوتـر من را اسیـر کـردند بر بـال کـوچـک خود رد طـنـاب دیـدم هر شب شبیه شمعی بیتاب گریه کردم پروانه سوخت ازبس آتش بخواب دیدم آتش گـرفت خـیـمه آتـش گـرفـت دامـن آتش گـرفت معجـر من اضطراب دیدم هفتاد و دو ستاره یک ماه و مشک پاره خــورشـیـد کـربـلا را در آفـتـاب دیـدم هر صبح و شام جانم آمد به لب که در شام زخــم زبـان شـنـیـدم بـزم شـراب دیـدم دلخستهام از این دهر آسودهام کن ای زهر من میروم از این شهر، خیلی عذاب دیدم |